کوچه ی شعر حمیدرضا گرجی

شعر

به نام پاک یزدان جهان دار ... مرو را هر ستایش بس سزاوار
خداوند مه و خورشید و آتش ... نموده هر چه را بر سجده وادار
ز خردی و بزرگی تا دم مرگ .. همو باشد وجودم را نگه دار
به کردارم همه اندیشه کردم ..... .که بد نایم به آن پندار دادار
تو هم یا رب کمی از ما گذر کن ... نگه بردار از این پرونده ی تار
به محشر چون زمان نوبتم شد....... حمید گرجی از پرونده بردار
چنان کو من نبودم در جهانت ...... شتر گر دیده ای نادیده پندار

بایگانی
آخرین مطالب

۲۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دوست

گفت سعدی مصرعی ، این بس نکوست # دوست آن باشد که گیرد دست دوست
این سخن اکنون چه بی معنی شده # یا که این سان گفتمان در عصر اوست
مردمان اینک ملون گشته اند # می کنند از کله ی هر دوست پوست
دست کس را گر نمی گیری مگیر # اینچنین رفتار خنثی از چه روست
بخت بد را منتظر گشتی به دوست # غیبت و تهمت تو را یک گفتگوست ؟
خورده ای از سفره اش صد من نمک # چشم بر هر لقمه انگاری که موست
گرجی از دنیا تو خود تنها برو # همره یکرو فقط یک آرزوست

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

رزومه ای شاعرانه

من همان کهنه نفیرم که به پا خاسته ام # صحبت پیر مغان را ز خدا خواسته ام
آتش خفته به خاکستر علم و ادبم # چهره را از بزک و حیله چه پیراسته ام
پله را یک شبه از یک به هزاران نشدم # همچو مغزم که اسیر بدن و پوسته ام
یار ارتشیار بودم در اوان زندگی # شرکت طراح بود و خاطرات بسته ام
قطعه سازی هم پس از آن کار من # اندک اندک طی نمودم با قدم آهسته ام
در غذا وارد شدم با صد هزاران دلخوشی # گرچه اینک از تمام مردمانش خسته ام
گرجی طناز گوید از توان و کار خود # همچو حافظ که به چندین هنر آراسته ام

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

سیل سال ۹۸

سالِ نود و هشت غم انگیز شده # اوضاع وطن که حیرت انگیز شده
تحویل شده یا نشده سال جدید # سیلآب ز هر طرف چه لبریز شده
بی پولی و بی کاری و هنگام بلاست # دندان طمع ببین چقدر تیز شده
آن هم وطن اسیر سیلآب نگر # بی جامه که نه چو استریپ تیز شده
گر مزرعه ای ز سیل باقی مانده # گردان ملخ بر آن گلاویز شده
گویند ز علت چنین حجم بلا # چون دیده ی مردمان کمی هیز شده
از گشنگی شب و فشار سر صبح # این گرجی بی چاره سحر خیز شده

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

اندیشه

بیا جانا ز هر اندیشه هستی...اگر بی دین و گر بت می پرستی
اگر در کنج غربت هم نشستی... و یا مخفی ز هر عکسی تو هستی
سیاستمند و گر علامه هستی .. خلاصه هر که هستی هر چه هستی
مگیر اندیشه ی ما را به بازی ... کلاهت را بکن گاهی تو قاضی
ز این اشعار زیبایی که سازی ....بر آن وزن و دو صد قافیه سازی
توانی زان تو یک آجر بسازی ... نخواهم من که این کشور بسازی
بیا یارم کمی هم در عمل کوش ... از آن پیمانه ها گر می خوری نوش
بکن این پند مخلص را کمی گوش ... لباس رزم را اینک به تن پوش
مکن خود را چو گرجی همدم موش... که غارت میشویم از سر در شوش

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

مال دنیا


فغانم بر تو باد ای مال دنیا           که کردی زندگی بر من چو رویا
چو باشی محترم باشم به عالم      تراز شخصیت باشد ز مالم
ز بهرت می شود قهر و رفاقت       برایت می کنند خود را فکاهت
یکی بر اختلافت کرد بلاکم          اخوت را به نامت زد ملاکم
یکی خلع یدم از سفره ای کرد        تصور ، مرگ من از گشنگی کرد
یکی میزان پولم کرد شمارش        به هر خرجی به من می کرد سفارش
ولی آن دم که در شهر غریبی         ز سقف آن آسمان بودم نصیبی
دو مه کارتن مرا تخت و پتو بود     امیدم از کسان ارسال تو بود
نبودند فکر من خویشان و اقوام     گرفتم از امام جمعه کمی وام
به سختی این گذار عمر سر شد      تمامش از تو بود و سر به سر شد
الهی رویت از دنیا بدر شه              که شاید بهر ما یک تن پدر شه

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

ارزش پول

دوره ی آخر زمان و ارزش پولم که پست# باز هم باشند افراد حریص پول پرست
بهر آن صد حیله و نیرنگ با مردم کنند#تا که آرند اندکی بیش از دگر پولی بدست
حفظ ظاهر می کنند و قهر و آشتی بهر آن#در تظاهر بر همه باشند الحق چیره دست
در مجازی مطلبی را گر ببینند از کسی#دیده و نادیده تایید اش کنند با شصت دست
این علامت را دو پهلو می زنندبرمطلبش# معنی لایک است نمیدانی یا آن حرف پست
در نفاق و بددلی و اختلافند هرزمان# در درون شادند همچون شادی یک فرد مست
بر برادرها و خواهرها تو خود گرجی بگو#سود این سان اختلافات بهر بابا بود و هست

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

پیشواز بهار

چند روزی بیش تا نوروز نیست       من ندانم راز این نوروز چیست
از همان دوران دور کودکی             حال من تا این کنون بازم یکیست
کل سال آیا نبودم دلخوشی            علتش را نیک باید بنگریست
خنده و شادی به روی مادرم           باید آرم صدر علت های لیست
شادی اش ما را به شادی می کشاند        گویی ما را داده اند صد نمره بیست
گرچه اینک جسم او از ما جداست         روحش اما می کند هر لحظه زیست
بهر من بود او پدر هم مادرم                 برتر از مهرش بگو جانم که کیست
روز شادی ، گرجی از غم کم بگو           بر غم اینک خود بده فرمان ایست

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

مناجات


امشب دلم از داغ تو غم دارد از بیداد تو
کشتی دلم ، گم شد زتو ، آن غمزه بی فریاد تو
آهی کشم از دوریت اشکی دهم بر کرسیت
اینسان گدا کی دیده ای افتاده و سجاد تو
هر شب تو را دارد طلب این قلب بی مقدار من
کن خود نظر بر این من محتاج آن امداد تو
هر در زدم ، هر جا شدم ، بستند در را روی من
بگشا تو قفل بخت من از مهر پر تعداد تو
یارب تو گرجی را ببین تا دیده ام روشن شود
آنگه ببینی تا ابد گردیده ام معتاد تو

  • حمیدرضا گرجی
  • ۰
  • ۰

خدا

به نام پاک یزدان جهان دار ... مرو را هر ستایش بس سزاوار
خداوند مه و خورشید و آتش ... نموده هر چه را بر سجده وادار
ز خردی و بزرگی تا دم مرگ .. همو باشد وجودم را نگه دار
به کردارم همه اندیشه کردم ..... .که بد نایم به آن پندار دادار
تو هم یا رب کمی از ما گذر کن ... نگه بردار از این پرونده ی تار
به محشر چون زمان نوبتم شد....... حمید گرجی از پرونده بردار
چنان کو من نبودم در جهانت ...... شتر گر دیده ای نادیده پندار

  • حمیدرضا گرجی