کوچه ی شعر حمیدرضا گرجی

شعر

به نام پاک یزدان جهان دار ... مرو را هر ستایش بس سزاوار
خداوند مه و خورشید و آتش ... نموده هر چه را بر سجده وادار
ز خردی و بزرگی تا دم مرگ .. همو باشد وجودم را نگه دار
به کردارم همه اندیشه کردم ..... .که بد نایم به آن پندار دادار
تو هم یا رب کمی از ما گذر کن ... نگه بردار از این پرونده ی تار
به محشر چون زمان نوبتم شد....... حمید گرجی از پرونده بردار
چنان کو من نبودم در جهانت ...... شتر گر دیده ای نادیده پندار

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

سیل سال ۹۸

سالِ نود و هشت غم انگیز شده # اوضاع وطن که حیرت انگیز شده
تحویل شده یا نشده سال جدید # سیلآب ز هر طرف چه لبریز شده
بی پولی و بی کاری و هنگام بلاست # دندان طمع ببین چقدر تیز شده
آن هم وطن اسیر سیلآب نگر # بی جامه که نه چو استریپ تیز شده
گر مزرعه ای ز سیل باقی مانده # گردان ملخ بر آن گلاویز شده
گویند ز علت چنین حجم بلا # چون دیده ی مردمان کمی هیز شده
از گشنگی شب و فشار سر صبح # این گرجی بی چاره سحر خیز شده

  • ۹۸/۰۲/۰۴
  • حمیدرضا گرجی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی