کوچه ی شعر حمیدرضا گرجی

شعر

به نام پاک یزدان جهان دار ... مرو را هر ستایش بس سزاوار
خداوند مه و خورشید و آتش ... نموده هر چه را بر سجده وادار
ز خردی و بزرگی تا دم مرگ .. همو باشد وجودم را نگه دار
به کردارم همه اندیشه کردم ..... .که بد نایم به آن پندار دادار
تو هم یا رب کمی از ما گذر کن ... نگه بردار از این پرونده ی تار
به محشر چون زمان نوبتم شد....... حمید گرجی از پرونده بردار
چنان کو من نبودم در جهانت ...... شتر گر دیده ای نادیده پندار

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

قسم بر آن خداوندی که جان بخشد به آسانی
به حق دیدم دم عیسی در آن دستان سلطانی
چو آن دم ملتهب بودم بر آن تخت عمل تنها
بی آمد در برم خندان همان سلمان سلطانی
تن رنجور پر دردم گرفت آرام در آن دم
که دستم را نوازش کرد آن سلمان سلطانی
تمام ملک دنیا پیش او هیچ است در ارزش
که باشد در طبابت برتر از سلطان و سلطانی
چو گرجی مدح او گوید توانش هم همین باشد
چه باشد تا کند تقدیم بر سلمان سلطانی

  • ۹۸/۰۲/۰۵
  • حمیدرضا گرجی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی